یک:

پول سیاه کف دست من . چه می ارزد ؟

من تورا بین کاغذهای باطله .

به اشتباه . فروختم!

دو:

باز گشت پروانه ها دیگر محال بود .

گل ها روی دست خریدارانشان . رفته بودند.

سه:

بغل دست من جوراب مب فروخت .

دیدم .یکروز همه را فروخت وبعد .

برای پسریکه وزنه داشت . کفش خرید .

گفت:همکلاسی پسرش است و کفش هایش.

دلم پرواز کرد!

 

چهار:

بوسه هایت را میان دستهایم .پنهان کردم .

تا پر نکشند و بروند .سمت لب هایم!

پنج:

تورا خوردم میان بستنی . پسته خانمی !

شیرینی و خامه و گلاب . نوش جانم .عشق!

شش:

مزار شش گوشه ات این شب ها قیامت است .

از سراسر دنیا می آیند .اربعین توست یا حسین(ع).

 

هفت:

یک:

من ساکن روم باستانم .شهر پر هیاهو و شلوغ!

امشب می روم تا جنگ دو گلادیاتور را ببینم . امپراتور نیز خواهد آمد .تمام لذت برده داری در این است که عاقبت یکی همه را ببرد!همه را بکشد و برای آزادیش و شهروندیش درشهر زیبای رم تلاش کند .

مردمانی پیدا می شوند که برده داری را نکوهش می کنند و اصلا تمدن هائی هستند که به داشتن برده اعتقادی ندارند .پس چطور می توانند مفهوم ازادی را برای فرو دستان جامعه معنا ببخشند!ما دموکراسی و آزادی را با تلاش می بخشیم و آن که آزاد است گران بها ترین شی را خود به خود دارد .ارث!آزادی و دموکراسی!

دو:

من یک برده از سیاه پوستانم!

می دانم سال ها بعد در کتاب های سپسد پوستان که مارا به اسارت گرفته و شکنجه می کنند داستان هایم را خواهند گفت!

چون ادبیات سپید پوستان بخشی از آزادی ست!

می جنگم تا آزادیم را به دست بیاورم چون می دانم نعمت آزادی خصوصی ترین لذت یک فرد است دراجتماع که هرگونه بخواهد رفتار کند .من برای ساعت خوابم نوع غذا خوردنم و میل به شادی می جنگم و داستانم دردنیای آزاد بعدها نوشته خواهد شد.

سه:

پول ندارم .بی کارم و دریک کمپ در آلمان زندگی می کنم .

درکشورمن آزادی فقط یک واژه بود و اینجا من دریک قفس هم علیرغم بی پولی و بی کاری و بی مکانی!احساس آزادی دارم!

به زودی همه را بهدست خواهم آورد و فرزندانم را نجات خواهم داد .دیگر من از آن کشور دور دور دور خواهم شد و با  تابعیت جدید ازاد آزاد زندگی خواهم کرد!

چهار:

نازنین!امروز از بچه ها پرسیدم مفهوم آزادی چیست ؟و دیدم درست حدس زدو .همه چیز!

یکی گفت:موی سر!یکی گفت:آرایش!یکی گفت:عشق و عشق و عشق!و یکی گفت:سیگارو یکی از همه بامزه تر گفت:استادیوم!

نه!آزادی همان میدان قدیمی تهران نیست .

از من بپرس که آزادی اسارتی ست که دوستش داریم .

اسارت به معنی مطلق وول بودن؟نه!شاید اعتقادات و لی ما دیگر قدیمی نیستیم و توی عصرجدید به موضوعات فراوانی فکر می کنیم .

نازنین تو بگو:به آزادی جزئی بیندیشیم یا کلی ؟

که من به قول حافظ از هرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد شوم.یا نه!خودم را بکنم توی بند هر جزئی و زندانی بپندارم و آزادی بخواهم .

قربانت نمی دانم:لیلا!

 

هشت:

ترومپ!

با این همه فریب بازهم گاهی فکر می کنم .

دنیا دست عاقلان است و گرنه می پوکیدیم!

نه:

پراید:

تاکسی بابا با سوبارو ازدواج کن دیگه 20 سال نامزدبازی؟میخوای رکورد بشکنی؟

تاکسی:

کی گفتهما نامزدیم؟20 ساله ازدواج کردیم .فقط خونه نداریم!

ننه خاور:

پسرم من یه ملک تو نازی آباد دارم 150 متر 50 میلیون رهن کامل برو با عروست زندگی کن!

تاکسی:

خانم جون ما تو شهرستان مشکلاتی داشتیم انقدر نداریم صد و پنجاه مترم به دردمون نمی خوره یه 40 متری سالم لازم داریم .

ننه خاور:خوب سی میلیون بده چون توئی ماهی 500 تومنخیرشو ببینی!

بابا بیوک یواشکی:

خاور یه وقت سقف خونه روسرشون نریزه جوونمرگ شن!

ننه خاور:

آها یادم رفت می تونم 25 میلیون بگیرم ولی 5 میلیون رو تو خونه خرج کنی مثلا نوسازی!

مامان بنز:

زرنگ کی بودی تو ننه خاور؟کی خونه تو نازی آبد داشتی؟

ننه خاور:

یادت نمی آد همون موقه که اومدیم خواستگاریت .

پراید:

اوووووووه زمون تیر کمون شاه !رابین هود!شروود اینا!

 

 

 

ده: رهبرم .

اربعین می اید و جهان حیرت خواهد کرد .

از عشق عظیمی که به آل علی (ع)و حسین(ع) داریم .

 

یازده:

یعنی گریم خانم نرگس محمدی تو ستایش رو جوری بیان کردن انگار چی شده!

بابا فیلم داریم میبینیم!همین خانم اکرم محمدی جای مامان خانم نرگس محمدی هستن توی فیلم اسمشونم خانم بزرگه ماشالله از منم جوونترن!هزار ماشالله صد قل هو الله چشم کف پاشون دوسال دیگه توی ستایش چهار جای دختر خانم نرگس خانم یا همون ستایش خانم بازی می کننوووتا ما بفهمیمگریم یعنی چی!!!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهودیدیم یه رعد و برق زد بعد یه شهای سنگ از بیخ گوشمون رد شد!نمی دونید چقدر وحشتناک بود .دو دقیقه دیگه دیدیم فامیل عگس گذاشتن آقای ما با زیر شلواری دم فضا پیما دارن به آسمون نگا می کنن کت شونم انداختن رو دو ششون!

فامیل محترم!ما نسبت به پدیده های فضائی بی تفاوت نیستیم راس می گید عکس بذارید شهاب سنگ داره رد میشه ماداریم سریال ترکیه ای می بینیم.اینجا نشستیم تا مرزهای فضا به هم نریزه.بله!

 

سیزده:

باور نمی کنید ولی من این روزها یک ساعت معینی دارم یک نمایشنامه مشخصی رو می بینم و همه ی عوامل نمایش دارن از پایندگی و حمایت من تعجب می کنن نه آقا تعجب نکنید دارم با روایتی که شما طرح کردید درمان می شم!خودم می دونم چه جوری!تازه 8 شب دیگه باقی مونده .مثل قرصی که باید دوره اش تموم بشه حالا ادامه می دم.بله!جلاالخالق از من! بارک الله به من .آفرین به من .آخرش خوب می شم .

تئاتر چهل تیکه با بازیگرای نوجون و تازه کار تماشاخانه همای سعادت.بشتابید!

 

 

 

قلبم! به پا!حتما این جعبه شکستنی ست!و...روایت درمانی!

گنجشک ها ...مردی را که توی دهانش گنجشک داشت ...کشتند!دیگر دانه ای نمانده بود!

تبریز چشم من سوخت ولی ستارخان قلب ام هنوز مقاومت می کرد!!!

  ,آزادی ,خانم ,تو ,یک ,یکی ,    ,یکی گفت ,همه را ,ننه خاور ,عشق و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پاورپوینت درس سوم زبان دهم Knowing Islam طراحی سایت ، سئو ،تبلیغات در گوگل سرگردانی سردرگم وبلاگ پسته ایرانی کارواش بخار - دیگ بخار - فروش و قیمت وبلاگ شخصی محمدرضا جامی تور کیش آفتابگردون